آخرین اخبار

28. مرداد 1393 - 21:18   |   کد مطلب: 15091
صبح زود آماده‌ی رفتن به سر کارم هستم که دختر ده ساله‌ام لیوان را از بطری شیر یک کارخانه‌ی مشهور شیر پر می‌کند. بی‌اختیار با توجه به اخباری که شنیده‌ام، می‌گویم: «دخترم، نخور!» با تعجب نگاهم می‌کند.

به گزارش رودآور، به نقل از خبرآنلاین، شهریار خاقانی- صبح زود آماده‌ی رفتن به سر کارم هستم که دختر ده ساله‌ام لیوان را از بطری شیر یک کارخانه‌ی مشهور شیر پر می‌کند. بی‌اختیار با توجه به اخباری که شنیده‌ام، می‌گویم: «دخترم، نخور!» با تعجب نگاهم می‌کند.

بچه که بودیم، شیرفروش پیری با دوچرخه‌ای خورجین‌دار و ظرف‌های آلومینیومی مخصوص شیر وارد کوچه‌ می‌شد و با صدای بلند داد می‌زد: «شیرفروش!» مادرم ما را می‌فرستاد تا نگه‌ش داریم و خودش پشت سر ما می‌آمد، با چادر گلی و پارچ آبی که دیشب شسته و خشک کرده بود: «لطفاً چهار لیوان.»

شیرفروش لیوان دسته‌دارش را وارد ظرف بزرگ شیر می‌کرد و با دست‌های لرزانش که تا انگشتان داخل شیر می‌شد، لیوان را پر می‌کرد و داخل پارچ ما می‌ریخت. همیشه از انگشتانش شیر چکه می‌کرد و من با ذهن یک کودک تبریزی همیشه فکر می‌کردم آیا پول شیری که از دستانش روی زمین می‌ریزد با ما حساب می‌شود یا با خودش!

مدت‌ها بعد شیرهای شیشه‌ای با علامت شرکت شیر ایران و آرم یک گاو خندان با درپوش‌های آلومینیومی به بازار آمد. مادرم دیگر از شیرفروش پیر شیر نمی‌خرید. من هم دلم برای شیرفروش تنگ شده بود و هم طعم شیر شیشه‌ای را دوست نداشتم، تا یک روز که مادر برایم از دست‌های آلوده‌‌ی شیرفروش و شیرش که خوردنی نبود گفت و این‌که آن دست‌ها می‌توانست ما را مریض کند ولی شیر پاستوریزه‌ی شیشه‌ای تمیز است.

پرسیدم: «از کجا می‌دانی که تمیز است؟ شاید کسانی که آن‌جا کار می‌کنند دست‌های آلوده‌شان را داخل شیر می‌کنند.» مادر جواب داد: «نه؛ به کارخانه‌ی شیر دولت سر می‌زند. دولت مواظب است کسی دست آلوده‌اش را داخل شیر نکند. ما به دولت اطمینان داریم.» گفتم: «دولت کجاست مگر؟» گفت: «دولت جایی است که پدرتان کار می‌کند.»

برای من که مثل هر کودک دیگری به پدرش اطمینان دارد، کافی بود که با خیال راحت و اطمینان تمام شیشه‌ی شیر را سر بکشم.

موضوعی که وزیر بهداشت از آن پرده برداشت و استفاده از روغن پالم را در شیرهای پاستوریزه و دیگر تولیدات لبنی علنی کرد، مدت‌هاست که اتفاق می‌افتد و اعتماد عمومی را به مواد خوراکی از بین برده است. دیگر نمی‌توانم با جرات به دختر کوچکم بگویم دخترم شیر بخور، شیر برای سلامتی‌ات ضروری است. دلم دوباره برای شیرفروش پیر چهل سال پیش تنگ شده است.

با خودم می‌گویم: «پیرمرد کجایی؟ کاش بودی و جلوی در خانه‌ی من داد می‌زدی: شیرفروش؛ و من مثل ایام کودکی از تو شیر می‌خریدم. حداقل اگر دست‌هایت را داخل شیر می‌کردی، معرفت داشتی و به ما شیر واقعی می‌فروختی. شیر را می‌خریدم و می‌گفتم: قربون دست‌های کثیفت آقا شیرفروش!»

ایمیل: roodavar1@gmail.com                 سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

ایمیل: roodavar1@gmail.com سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

دیدگاه شما

صندوق خیریه
همدان پرس
آب و هوای تویسرکان