به گزارش رودآور؛ درد مگر شیرین میشود؟! درد همیشه تلخ بوده و سخت؛ حال هر دردی میخواهد باشد جسمی یا روحی، اما «درد شیرین» عنوان کتابی است که ابوالفتح مؤمن، نویسنده، پژوهشگر و استاد تاریخ برای آن انتخاب کرده است.
کتاب را ورق میزنم در مقدمه آن نوشته شده «روایت پنج تن از جانبازان 70 درصد استان همدان». حال کمی متوجه میشوم که موضوع کتاب حول زندگی جانبازان است اما باز نمیفهمم مگر درد شیرین است آن هم برای انسانهایی که عضوی از بدن خود را نداشته و مانند انسان عادی نیستند و نمیتوانند راحت و آسوده کارهایشان را انجام دهند.
ابوالفتح مومن در گفتوگو با خبرنگار فارس در همدان، در خصوص «درد شیرین» گفت: کتاب «درد شیرین» در دو بخش دوران رزمندگی و دوران جانبازی پنج جانباز نوشته شده است.
وی گفت: فصل اول کتاب با عنوان «استاد کلاس شماره 8» خاطرات رزمنده جانباز «ابراهیم محمودآبادی» با جانبازی قطع نخاع را روایت میکند، فصل دوم با عنوان «درد شیرین» به خاطرات جانباز دلاور «علی معصومی» که دو پای خود را در دوران جنگ تحمیلی از دست داده، میپردازد.
این نویسنده گفت: فصل سوم با عنوان «از همدان تا راین» خاطرات رزمنده و جانباز وطن «علی جان نجفیان متهوّر» با قطع دو دست از ناحیه کتف را روایت میکند، فصل چهارم با عنوان «آخرین شناسایی» برگرفته از خاطرات جانباز سرافراز «علی اصغر پرکان» با جانبازی از دو چشم و قطعی دست از ناحیه مچ است و در فصل آخر با نام «زخم تاول ها» به خاطرات رزمنده و جانباز عزیز «حمیدرضا ربیعی» جانباز شیمیایی اشاره شده است.
وی افزود: نوشتن از خاطرات کسانی که عمری از زندگی خود را در دفاع از وطن گذاشتند و جانباز شدند کار ساده و راحتی برایم نبود زیرا فراز و فرودهای خاطرات این عزیزان از قانون و قاعده خاصی پیروی نمیکند.
مومن ادامه داد: آنها به فراخور موقعیتهای زمانی و مکانی و همچنین جایگاه، مأموریت و نقشی که برعهده داشتهاند، روایتهای ویژهای رقم زدهاند که در نوع خود میتواند بیبدیل باشد.
وی گفت: من با هدف و انگیزه همیشگی خود یعنی موضوع «همدانشناسی» خاطرات پنج نفر از جانبازان همدان را که هر کدام به نمایندگی از قشر جانبازان انتخاب شدهاند را نوشتهام.
این استاد تاریخ افزود: البته قصد داشتم به جانبازان ویژه با مجروحیت قطع نخاع از گردن و اعصاب و روان هم بپردازم که با وجود تلاش بسیار برای مصاحبه به دلیل عدم آمادگی آنها این امکان حاصل نشد.
وی ادامه داد: جانبازان جزو قشری از جامعه هستند که هر روز با مسائل و مشکلات بسیاری درگیرند و در این کتاب قصد داشتم با حالت روایی و خاطرات به بیان بخش کوچکی از مصایب چند تن از جانبازان که نماینده جمعیت بزرگ جانبازان بودند بپردازم.
وقتی برگ برگ این کتاب را ورق میزنی و خاطرات و زندگی این مردان بزرگ را آن هم خلاصه شده میخوانی حتی نمیتوانی تصور کنی مگر میشود این همه درد را در دقیقه دقیقه زندگی احساس کرد و باز لبخند بر لب داشت و از زندگی راضی بود؟! این همه امید و انگیزه از کجا میآید؟
در صفحهای از این کتاب دکتر محمود دولتآبادی به عنوان یکی از چهرههای ماندگار استان با همه درد و آلام خود که در طول سالها کشیده، گفته است: «مشکلات ما جانبازان فقط درد جسمی نیست، بلکه مشکلاتی که در طی زندگی روزانه و در اجتماع به وجود میآید با دردهای جسمی برابری میکند. بعضی از افراد هستند که تصور میکنند ما جانبازان به خاطر مزایا به جبهه رفتهایم و بعضی میگویند: اگر شما به جبهه نمیرفتید جنگ زودتر تمام میشد و این همه ویرانی و مشکلات نداشتیم! این طعنهها برای ما خیلی زجرآور است اما ما تحمل میکنیم؛ در صورتی که جانبازان قطع نخاع مشکلاتشان بیشتر از قطع عضوهاست اما مردم فقط ظاهر ما را میبینند.... من مقابل شهدای عزیز که با نثار خون خود از جان و مال و آرزوهایشان در راه خدا گذشتند سر تعظیم فرود میآورم، باید قدردان آنها و خانواده آنها بود.... من در مقابل جانبازان، آزادگان و آنهایی که دوشادوش ما جنگیدند و مبارزه کردند و جان خودشان را در طبق اخلاص گذاشتند و هم اکنون در جبهههای دیگر مشغول تلاشند احساس کوچکی میکنم» این همه درد و این همه تواضع مگر یکجا جمع میشود، به نظر درد، روح آنها را به گونهای صیقل داده و قلبشان را آنقدر به مبدأ هستی محکم گره زده که تنها به مقصد نهایی فکر میکنند.
این کتاب به ما درس امید و نترسیدن و تلاش کردن میدهد، میتوانی امید را در خط به خط آن لمس کنی، این کتاب انسانهایی را معرفی میکند که محرومند از دست، پا، چشم، انسانهایی که بدنشان پر از زخم است و یا سرفههای شیمیایی امانشان را بریده ولی باز شاکرند و راضی و در طول زندگیشان خدماتی دادهاند که انسان سالم انجام نداده است.
این امیدواری و راضی بودن را میتوانی در سخنان ربیعی یکی از جانبازان این کتاب در فصل دوم به نام «درد شیرین» بیابی؛ آنجا که میگوید: «جانبازان شیمیایی دردهای پنهانی دارند و از درون میسوزند و چون ظاهری سالم و بدون مشکل دارند معلول شناخته نمیشوند و حتی نمیتوانند در مسابقات ویژه معلولان و جانبازان شرکت کنند.... من از سال 67 دارو مصرف میکنم نه برای درمان بلکه برای جلوگیری از پیشرفت مجروحیتم. داروهایی که وقتی از آنها حرف میزنم تصور مصرف بعدی آن برایم طاقتفرساست. از اسپری کردن و استنشاق دارو گرفته که حال آدم را به هم میزند تا انواع داروهای دیگری که کلی عوارض دارند و خلطآور است. داروی کورتون که مصیبت است! با تمام این حرفها زندگی با هر رنج و دردی ادامه دارد. من همیشه شاکر محبتهای خداوند هستم و از عمق جان معتقدم نعمتهایش قابل شمارش نیستند.»
کتاب «درد شیرین» تنها ایثار مردان مرد میدان جنگ را به تصویر نکشیده بلکه زنانی را معرفی میکند که در اوج جوانی خود از خواستههایشان گذشتند و نیتشان تنها خدمت به مردانی بوده که عاشقانه و عارفانه پا به میدان جنگ گذاشتند و جنگیدند و مجروح شدند؛ مردانی که روزی سالم بودند و تندرست؛ اما گلولههای آتشین دشمن زخمها بر جسم و روح آنها زده که تا پایان عمر مهمان سلول سلول بدن آنهاست، خدا میداند که چه دردهایی را تحمل میکنند اما خم به ابرو نمیآورند و در این درد کشیدنها زن و فرزندانشان هم شریکند خصوصا اگر جانباز شیمیایی و اعصاب و روان باشند.
البته در این کتاب بخش کوچکی از نقش زنان جانبازان به تصویر کشیده شده، زنانی که کم از خود جانبازان ندارند، آنها با تمام ظرافتهای زنانه خود مردانه در مقابل مشکلات زندگی و همسرداری دشوار ایستادند و با چنگ و دندان زندگی را به سمت جلو هل دادند، هم زن خانه بودند و هم مرد بیرون؛ ولی با امید و لبخندشان حیات و جانی دوباره به زندگی همسر جانباز خود تزریق کردند.
این زنان خودشان در زندگی خم شدند اما نگذاشتند غرور و عزت مردانه مردشان ترک بردارد؛ آنها را سرپا کردند و شدند تکیهگاه مردانی که در جسم و روح شکننده بودند و آنقدر انگیزه و امید پمپاژ کردند تا باور را در زندگی جاری کنند و باعث شدند مردانشان در عرصههای مختلف زندگی سرنوشتساز زندگی خود باشند و بایستند و به همگان ثابت کنند با وجود جانبازی 70 درصدی و 80 درصدی و ...هم میتوان زندگی باکیفیتی داشت.
خواندن این کتاب برای همه چه آنهایی که که جنگ را دیدند و لمس کردند و چه نسلهای بعدی که فقط این موضوعات را در کتابها خواندهاند و در فیلمها دیدهاند میتواند دریچه جدیدی باز کند و شکل دیگری از زندگی را نشان دهد. زندگی که آکنده از درد است اما دردی آمیخته با امید و توکل که تلخیاش را میکاهد و شیرینش میکند که هر چه توکل بیشتر باشد درد جسم و روح شیرینتر میشود.
خواندن این گونه کتابها به ما یادآوری میکند هستند بازماندگانی از جنگ که چون عباس در میدان حق علیه باطل برای دفاع از ولایت و امامت جنگیدند و دست و چشم دادند تا شرف و عزت حفظ شود، هستند مردانی که قدشان خمیده و مچاله شد ولی تن به ذلت ندادند و امروز روز هم با وجود همه ضعفها و ناملایمتیها خود را شرمنده شهدا و خانواده شهدا میدانند.
انتهای پیام/