آخرین اخبار

20. شهريور 1393 - 16:00   |   کد مطلب: 15590
جلسه به همین چند بیت تمام شد و ما نفهمیدیم چه رموزی بین آن دو رد و بدل شد.

به گزارش رودآور به نقل از صبح الوند، روحانی با صفائی می گفت: مدتی بود که برای کار فرهنگی به جبهه رفته بودم.

آنجا جوانی بود بسیار با خدا و معنوی که وجودش برای همه، حتی خود من باعث روحیه معنوی بود.برای خودش یه عارف به تمام معنا بود،وقتی تعقیب نماز می خوند گوشهام رو تیز می کردم که همه رو بشنوم که حظ معنوی از دستم در نره.خلاصه تمام تلاشهای من برای کار فرهنگی یه طرف،تعقیب این جون هم یه طرف.

او شهید شد و من کنجکاوانه از دوستان صمیمیش رمز کار او را پرسیدم. به من گفتند:ما هم نمی دانیم،اما خاطره ای رو به شما تقدیم می کنیم؛
وقتی 13-14 سالمان بود قرار گذاشتیم به دیدن آیت الله مدنی(شهید محراب)
برویم.وقت ملاقات گرفتیم و روز موعود خدمت ایشان رسیدیم.در بدو ورود تا نگاه عارف کامل آیت الله مدنی به این دوستمان افتاد بدون سخنی شروع به گریه کردند.ما هم از همه جا بی خبر و متحیر و مبهوت یک نگاه به این دوستان و یک نگاه به حاج آقا داشتیم.

آیت الله مدنی میان گریه خود خطاب به او،این ابیات از حافظ را خواندند:

ای پیک راستان خبر یار ما بگو........ احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور..... بایار آشنا خبر آشنا بگو

آن جوان عارف هم این ابیات را در جواب آیت الله خواند:

درد عشقی کشیده ام که مپرس....... زهر عشقی چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار ....... دلبری برگزیده ام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مپرس..... لب لعلی برگزیده ام که مپرس

جلسه به همین چند بیت تمام شد و ما نفهمیدیم چه رموزی بین آن دو رد و بدل شد.

{نقل از حاج آقا مهدوی معاون سابق آقای حاج علی اکبری}

ایمیل: roodavar1@gmail.com                 سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

ایمیل: roodavar1@gmail.com سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

دیدگاه شما

CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
صندوق خیریه
همدان پرس
آب و هوای تویسرکان